|
فواد: من ازش می ترسم. فواد: اون مرده. فواد: اگه دستگاه رو باز کنن میمیره؟ فواد: خب چرا باز نمی کنن؟ فواد: دوست داره بمیره. فواد: وقتی خودکشی کرده ، یعنی می خواسته بمیره ... این عکس ماله دیروزه که خودم گرفتم از گل باغچه آپارتمانمون البته حیاطش ... به نظرم واقعا قشنگه رنگ بندیش ...
امروز حس میکنم حوصله نوشتنم میاد! چند وقتی بود کلا حوصله پارسی بلاگ رو نداشتم همش تو این شبکه های اجتماعی چرخ میزدم دیگه این قدر تو هر کدومشون نام کاربری باز کردم که داره حالم واقعا بهم میخوره @
امروز داشتم فکر میکردم یه زمانی چقدر ذوق و شوق برای کارای سرگرم کننده داشتما !!
از وبلاگ نوشتن، دفتر شعرام، البوم دیدن، کلیپ درست کردن، دیالوگ فیلم های محبوبم رو حفظ کردن، تا فیلمای احد بووووق رو پیدا کردن و دیدن و خیلی کارایی که دیگه تازگیا حسشو سره تلخی که تو مرداد چشیده بودم از دست دادم اما خب بالاخره باید اینو هممون قبول کنیم که هر کدوم از ما دیر یا زود از این دنیا رفتنی هستیم ...
امروزم که مشاور مدرسه صدام کرد و دربارش باهام حرف زد و ازم یه سری سوال کرد و منم مثله احمقای ضعیف زدم زیره گریه و خیلی بدشد اونم بغضش داشت میترکید.. .... چند روز قبل برگشتم به شخصیت همون عطیه ی اول و دوم راهنمایی! احساس میکنم وقتی اونم بیشتر احساسه سبکی میکنم ! وقتی احساسم رو اون طوری بروز میدم با کاراییی که انجامش به قول معلم زیستمون خوشگللللللللل ترین کاره ممکنه
خصوصا رفتن سراغه دفتره شعرام که حرف نداشت و کلی هم ازش استقبال شده و وقتی شعراشو میخونم واقعا بهم آرامش میده !!
امروز داشتم با یکی از اولی هامون حرف میزدم که دوسته خودمم هست همه معلماشونو کلا تغییر پیدا کرده ما هم ظاهرا که معلمامون خوبن حالا باطنا هنوز زوده واسه قضاوت! اما معلم زبان پارسالمون که من یکم آخرای سال باهاش مشکل پیدا کردن شده معاونموننننن !!! اما خدا رو شکر فقط نمره انظباطم دستشه امسال منم خدایی بچه خوبیم! اینم شانسه بده منه تو همه موارده ممکن!
مثلا گرفتن کتاب مبتکران تو ساله سوم ... 100 تا کتاب خریده بود مدرسه آورده بود اون وقت تو بین این همه کتاب فقط کتابی که به دست من رسیده بود 50 تا صفحش از وسط کتاب نبود!!! |
.