ابزار منو ثابت

. ATI 88 - ٠•●نا کجـا آبــــاد دل مــن●•٠
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Photobucket
سفارش تبلیغ


.





دوشنبه 91/10/11 | 12:28 صبح | نظر

 

وای خدا باز این امتحانا لعنتی شروع شدن !

گرچه ما که از 5 روزی که میریم مدرسه 6 روز امتحان میدادیم ولی امتحانای ترم یه بدبختیه بزرگه !

جالب اینجاست از بس ازمون امتحان گرفتن دیگه غده فوق کلیم ترشحی نداره !! کلا استرس ندارم !

از این لحاظ خیلی بده!


شنبه که ریاضی اولین امتحانمون بود سخت نبود نسبت به امتحانای کلاسی ...

قرار بود ساعت 9:45 شروع شه که 10:30 شروع شد!

تو راه رو بغل بخاری با غزل حرف میزدم که فقط دیدم یه موشه سیاه جلو چشام بالا پایین میره !

منو بگو تا 2 ثانیه اول نفهمیدم چیه !

ثانیه سوم دیدم موشه ! ثانیه 4 و 5 هم تفریحی جیغ زدم!


بعدش که جیغم تموم شد و تقریبا همه تو سالن داشتن نگاه میکردن که در حدود 100 نفر بودن ! برگشتم ببینم این شیزوفرنی کی بود !

دیدم یکی از دوم ها که قدش تغیربا 180 و ابرو های برداشته و باریک داره نیشش هم تا کجا بازه یه موش پلاستیکیه سیاه گرفته دستش !

خلاصه روحیم تقویت شد حسابی رفتم داخل کلاسی که پرتم کرده بودن اونجا! کلا همه کسایی که فامیلیشون اولش م داشت اونجا بودن از جمله من!

منه بیچاره هم ردیف اول انداخت با شماره 86! (یه بارم نشده بشم 88 ! شمارم تو صندلی کلاس هم 77 هستش! )


خلاصه امکان تقلب صفره!

امتحانو دادیم اومدیم بیرون کلا اخلاق بچه ها اینه امسال که نمیزارن بعد امتحان راجبش حرف بزنیم ! بنا براین بحث الکی کردیم! از جمله گربه حیاط مدرسمون به اسمه فریبا !

فریبا یه گربه نازبود که الان 1 ماهه گم شده از اول سال تو مدرسمون بود ! بچه ها بهش پفیلا و یامی میدادن ! صبح ها دنبال من میکرد ! بچه ها با کفشاشون که توپاهاشون بود! نازش میکردن !!

خلاصه محبوب بود واسه خودش اما الان یه ماهه نیس دیگه! احتمال داده شده توسط دفتری ها خورده شده !

بعده امتحان ده دقیقه حرف زدیم و بعد رفتم خونه! خونه که رسیدم برای بار دوم صبحانه خوردم!


بعدش احساس گلو درد شدیدی که از صبح داشتم اذیتم میکرد ! مامان یکم از دارو های گیاهی بهخوردم داد ! بعدش الکی وقتمو هدر دادم ! تا امروز صبح که تازه یادم افتاد ای داده بیداد دینی دارم فردا!

زود 8 تا درسو خوندم طوری که الان دو دور تموم شد ! الان دیگه احساس میکنم که غده فوق کلیم داره ترشح میکنه چون بد جور استرس گرفتم!




جمعه 91/10/8 | 11:21 عصر | نظر

 

من برای هیچکس می نویسم

برای هیچکس که بنویسی

خیالت راحت است

که به هیچکس مربوط نیست

برای هیچکس که می نویسی

خیالت از زور و سمبه راحت است

برای هیچکس که می نویسی
 
خیالت از مخاطب خاص هم راحت است

مبادا بیاید اتفاقی ببیند

و به خود بگیرد

برای هچکس که می نویسی...

من

برای

هیچکس

می نویسم

هیچکسی

 دوستت دارم...




پنج شنبه 91/10/7 | 11:40 عصر | نظر

گلزار در کنسرت گوگوش گلزار در کنسرت گوگوش

 

امروز داشتم گشتی تو نت میزدم که اول به یه سایت برخوردم که هر مزخرفی از گوگوش تونسته بود نوشته بود !

واقعا برای عقده ای هایی که این مطالبو مینویسم متنفرم واقعا تو کشور ما عقده ای کم نیست ! مایی که خودمونو با فرهنگ چندین هزار ساله میدونیم !

حرصمو در آوردن ..! آخه تویه عقده ای که این چرندیاتو درباره گوگوش مینویسی یه بار بیوگرافیشو خوندی حتی!!! یه چیزایی نوشته بودنمنکه تموم زندگی نامه گوگوشو و عکساشو از مجله های قدیمی که مامانو خالم نگه داشته بودن خوندم اصلا این طور نبود !

اون وقت یه بچه 12 ساله بی فرهنگ ی همچین چیزی مینوسه !!!

خب بسه دیگه حرصم بدجور دراومده

تو همین وب گردی یه کلیپ پیدا کردم از محمد رضا گلزار تو کنسرت گوگوش !

قبلا هم حضور کتایون ریحی و خاک پور در کنسرت گوگوش تایید شده بود ولی این یکی دیگه محشره!

شاید کلیپ قدیمی باشه ولی دیدنش ضرری نداره ! تا چشه همه اون کسایی که گوگوشو نمیپسندن دربیاد ایشاااااااااالا!

خانمها و آقایوووونی که از گوگوش میخوان بد بگن لطفا همین الان ازوبم برید بیرون من آتیشی میشم یه چیزی میگم بهتونا زهرا میدونه حرصم دربیاد جلو زبونمو نمیتونم بگیرم!

هم چنین عکسه گلزار درکنار شادمهر و ابی و هلن هم هست که اگه خواستین به اونا فحش بدین ولی گوگوش نه @!!!!

هلن و گلزار ! ابی و گلزار ! شادمهر و گلزار!

برای دیدن ویدیو حضور محمدرضا گلزار در کنسرت گوگوش در این جا کلیک کنید.

لینک کمکی

« در این زمهریر سکوت

در این یلدای بلند بی آواز

گوگوش ، دهانه ی آتشفشان است»




پنج شنبه 91/10/7 | 4:33 عصر | نظر

سلام بچه ها نوشته زیر نوشته زهراجونمه به نظره من که عالیه ...

کلا من همیشه دوستام بافرهنگ، نویسنده، خوشگل، مهربون و خلاصه همه چی تمومن!!!

نظرتونو راجبش بدین حتما ...

.........

http://www.irannaz.com/news_cats_1.html

 

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام


فقط کمی

تو را کم اورده ام

یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟

حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند

با این همه واژه چه کنم؟

تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟

باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم

باید خوب باشم

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

بی حوصله ام

آسمان روی سرم سنگینی میکند

روزهایم کش امده

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم

روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند

چون

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام


اما شبها..

وای از شبها

هوای آغوشت دیوانه ام میکند

موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند

تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای موهایم مانده اند


کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم

لالایی ها پیشکش

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم

آه

و

آه

و بازم آه

خسته شدم از این همه آه

شبها تمام آه ها در سینه منند

ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم

اما حیف که قول داده ام


من خوبم ....من آرامم......

فقط کمی دلواپسم

کاش قول گرفته بودم از تو

برای کسی از ته دل نخندی

می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود

حال و روزش شود این...

تو که نمی مانی برایش آنوقت مثل من باید

آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد

بیچاره....

.......

نظر یادتون نره !




دوشنبه 91/10/4 | 10:25 عصر | نظر

سلام خوبیـــــــــن !؟

بالاخره اگه خدا بخواد این اینترنت من بیچاره درست شد !

نمیدونید که چه قدر سخته ! غیر قابله وصف ... خصوصا اینکه هم زمان چند تا تحقیق بخوان ازت ...

عوضش باعث شد من پام به کافی نت بازشه ... راستش همیشه فک میکردم که کافی نت یه جایه خیلی بدیه ..! ترسناکه و محیطش خوب نیس !

ولی رفتم دیدم ماشالا این همه دختر تو کافی نت نشستن ... بیچاره پسرا تو نوبت بودن !

من تاحالا داستان کامل شیرین و فرهاد رونشنیده بودم .! چند وقت پیش یه عزیزه دلی واسم تعریف کرد منو بگو دیگه ول نبودم تا جده شیرین و فرهاد و البته خسرو رو در آوردم خیلی فوق العاده بود الان دیدم همه میدونستن من نمیدونستم دقیق!! منی که ادعای خوندن رمان های خارجی دارم داستان به اون خوشگلی رو نخونده بودم !

............

شعره زیر متنه یکی از آهنگای گوگوشه من خیلی دوسش دارم فوق العاده است.... دیروز بعده کلی وقت دوباره شنیدم و دوس دارم متنشو بزارم....

شکایت:

این روزا که شهر عشق خالی ترین شهره خداست

خنجر نامردمی حتی دسته سایه هاست

وقتی که عاطفه رو میشه به آسونی خرید

معنی کلام عشق خالی تر از باده هواست

...

اما من که آخرین عاشقه دنیام

ماهی مونده به خاک و اهله دریام

از همه دنیا برام یه چشمه مونده

چشمه ای به قیمت همه نفس هام

از همینه که همه عمرمو مدیونه توام

تویی که عزیزتر از عمره دوباره ای برام

بی نیازی به تنه قلندرم تنها لباسه

اما دستام به ضریحه تو دخیله التماسه

...

خسته و زخمیه دسته آدمک های بدم

پشته پا به رسمه بی بنیاده این دنیا زدم

من برای گم شدن از خدا غرقه تو شدم

راه دوره عشقمو پیمودم اینجا اومدم

بی نیازی به تنه قلندرم تنها لباسه

اما دستام به ضریحه تو دخیله التماسه




چهارشنبه 91/9/22 | 6:56 عصر | نظر

مثال های کتاب زبان فارسی سال اول دبیرستان که به نظره من مسخره ترین مثال های ممکنه و کاملا معلومه که این وسط این علی آقا تکلیفش با خودش مشخص نیست....

 بعدش هم چه معنی داره تو کتاب سال اول دبیرستان اونم دخترونه این همه اسمه پسر باشه !!! 

......

 

علی آمد.

علی رفت.

علی با دشمن جنگید.

علی کتاب را از دوستش گرفت .

علی کتاب را از کتاب فروشی خرید .

علی کتاب را به دوستش بخشید .

علی کتاب را آورد.

علی از دوستش رنجید.

علی دوستش را دید و خوش حال شد.

و در آخر ... همه چی آرومه حالا دیگه ....

عـــلــــــــی خــــوشــــحــــال اســــــت.

...

حالا مثال های دیگه که باز تو هیچ کدوم اسم یه دختر نیومده ! من موندم اخه پس ما دخترا تویه یه کتاب فسقلی هم نباید اسمی ازمون باشه...

رضا کتاب جغرافی خوانده است.

پسرهمسایه مهندس ساختمان خواهد شد.

حسن به پدرش می نازد.

جعفر کتاب را خواند.

پسر همسایه ما هوشنگ نام داشت.

و یه جمله خیلی مفهومی که تو آخر بعد این همه مثال آورده اینکه ...

به عبارت دیگر همه ی پسر ها (پسر) و همه ی همسایه ها (همسایه) هستند ....

..........




چهارشنبه 91/9/22 | 6:56 عصر | نظر

سلاااااااااااام ..

من اومدم ........ بعد 2 ماه فرااااق ! چه روز های طاقت فرسایی! البته الان دارم از توی کافی نت پست میزارم هنوز مشکلم حل نشده تا چند روزه دیگه مثله قبل سرمیزنم ....

اول از همه لازم میبینم از یه دوست عزیز و گل(F-R-D    )تشکر کنم که تو این مدت وبمو اداره کرد البته همون اوایل فقط ولی خب باز خودش کلیه !

بعدشم ممنونم از همه کسایی که اومدن وبم و تولدمو تبریک گفتن و زهراااجونم که واسم تولد گرفت و همه کسایی که شادم کردن نه اینکه مثل بعضی ها گریمودربیارن..........!؟

یه تشکراز جناب وزیر آموزززش و پرورش !

یه بار دیگه یه فاجعه توی مدارسی که هنوز بخاری نفتی دارن اتفاق افتاد و واقعا باید به این فکر کرد که این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن !!

و یه تشکره ویژه از مدیر محترم شبکه سه سیما !!!!!

تعجب نداره .......!

برنامه ویتامین ث با اجرای علی ضیا ساعت هفت صبح پخش میشه باز از اون نمیروز بهتره وقتش ...

سره نیمروز که منو دوستام خودمونو کشتیم از بس که گفتیم بابا وقته این برنامه رو عوض کنید ...

از تماس با شبکه سه و پیامک به برنامه و نامه تا تلفن زدن به خوده علی ضیا ... !!!!

آخرش نشد که نشد حداقل باز این برنامه بهتره البته برای من خوبه که 7:20 دقیقه از خونه میرم بیرون و 20 دقیقش رو میبینم بقیه یا نمیبینن یااینکه مثله زهرا مامانشونو مجبور میکنن ضبط کنه !!

علیرضا حقیقی هم که یه بار دیگه به اردوی تیم ملی دعوت شده ... البته سید مهدی رحمتی رو برداشتن !!!! این کی روش آخره بچه های تیم ملی رو میبره تو مسابقات محله ایه نازی آباد بازی میده !! ببین من کی گفتم !!!

راستی یه چیزه دیگه شنیدین سنه گواهی نامه شده 21 !! من از نیلوفر دختر عموم شنیدم بیچاره تازه داشت دست به کار میشد...

آهااااااااااان میخواستم یه چیزی بگم ......

من یه کشفه بزرگ کردم..!

 درسه عربی و دینی از ریاضی و فیزیک سخت تره ....

میدونین چرا!!

معلم دینیمون خانم m   که آخره فامیلیش پسونده جان داره و بچه ها بهش میگم م جان جان تو یکی از سوالای امتحان ازم 1 نمره کم کرده بابت این که نیم خط توضیحه اضافه دادم خوبه حالا اصل جواب رو نوشتم اومدم نیم خط اضافه توضیح دادم تا متوجه بشه جوابو ! 1 نمره کم کرده .... معنی یکی از کلمات رو نوشتم پاک خط زده نوشته منزة !!! نیم نمره هم از اون کم کرده !!

اون روز هم داشت دربار یه موضوعی حرف میزد که خیلی بیراهه بحث به توهین به امام هادی و آهنگ نقی کشید .... به شاهین نجفیمن گفتم این بچه هامون خیلی مثبتن چه میدونن این یارو کیه ! ولی ماشالا همه .... !

اون روزهم همین معلم دینی مون داشت درباره مقدس اردبیلیحرف میزد !

داستانش این بود که یه روز مقدس اردبیلی یه خری رو از صاحبش اجاره میکنه تا به جایی بره ! بعد یه بنده خدایی یه کتاب میده بهش تا مقدس اردبیلی بده به صاحبش ....... اونم تو طول راه کتاب رو میزاره رو خر و خودش پیاده راه میفته !

چون که به صاحب خر نگفته بوده  باره اضافی داره !!!!!

کلا کلاس رو هوا بود از کارش! آخرشم به این نتیجه رسیدن چون اردبیلی بوده این کارو کرده!!!

البته به کسی برنخوره لطفا .....

کلا ادمای عجیبین معلمای امسال ....

معلم عربی امتحان 6 نمره ای گرفته شدم 5 تو کارنامه ماهانه داده بهم 12 !!! جانه من این انصافه !!!

والا من امسال نمره به این پایینی نیاورده بودم که الان دیدم آوردم خودم خبر ندارم ....

حیف که ترکه معلم عربی مون و الا یکم حرصمو خالی میکردم ... این قدر هم دلم میخواد توراه پله بندازمش پایین که نگوووووو!

رفتم بهش میگم خانم این نمره چیه به من دادین تو کارنامه خب حداقل 20 نمره ای میگرفتین اونم با همون لحن لوس میگه سخت نگیر !!!

به قوله نرگس ایــــــــــن بـــــــــود اون آرمـــــــــــــان هــــــــای مـــــــــــا !!!

آخه من موندم برداشتن این همه باب گذاشتن تو عربی که چی بشه !!!

جانه من نباشه روز شب نمیشه!! مثلا بچه های کشوره ما از عدم وجود زبانه عربی میمیرن !!

حالا مثلا من فرض کنیم قراره پزشک بشم وقتی بعد ها دارم یه بیمار رو جراحی میکنم وسط عمل یادم میفته وای فعل ماضی باب تفعیل چه وزنی داشت!!!! دقدقه ذهنیم این میشه که باب استفعال چه عمقی داره !!! ..

..

این ابتدایی هام که قراره شنبه نرن مدرسه!!!

همین طور مینگیل مینگیل تعطیلشون کنین .... پایه علمی این بیچاره ها احتمالا پنبه ای میشه نه مثل ما فوووووووولاااادی !!!!!!!

خلاصه همه چی آرومه !!

چندروز پیش یه روانشناس آورده بودن مدرسه مون خیلی معروف بود عضو چند تا نهاد بین المللی و آمریکایی هم بود و درباره ی استرس امتحان حرف میزد میگفت بچه ها مهم این نیست که شما 14 میشین مهم اینه که شما خودتونو دوست دارین !!!

بعد بچه ها همه خندیدن ...

گفت : اه خوشتون اومد خب 12 شید .... بعد همه باز خندیدن

گفت : اه چه جالب 8 شید پس !!

حالا ما باید به امتداد و افق بنگریـــــــــــــــــم!!!!

مهم اینه خودمونو دوس داریم !!! مهم اینه شقایق هست زندگی باید کرد !!!!

بیخیال آدمایی که ...  ... بیخیال خالی بندهاشون ...

بابا مگه ما قراره چند سال زندگی کنیم که واسه چیزای کوچیک حاضریم هر کاری کنیم حاضریم به قیمت خنک شدن دله خودمون و انتقام گیری دست به هر کاری بزنیم !!! هر دروغی بگیم !! همه کس رو خراب کنیم!!!

موفق باشید همگی با این شعاره معروفه من تو کلاسمون همه امتحانارو شروع کنید !

این رو بچه های کلاسمون خیلی تاثیر داره چون همشون دسته جمعی تو چشام زل میزنن و یه شوقی تو چشاشونه که نگو!!! اشک شوق همین طور موج میزنه تو چشاشون !! و قرمز میشن !!

به خودتون و دوستاتون بگید :

یه امتحان سادست مثل بقیه امتحانا !!! قراره مثل بقیه امتحانا که 20 میگیریم اینم 20 بگیریم !!!

البته من روش ملودی گذاشتم که خیلی خوب شده ولی الان چون گروه موسیقی نیست همون طور ساده بخونید !


ویژه زهرا خانم درادامه مطلب ...


ادامه مطلب...


سه شنبه 91/8/16 | 10:34 عصر | نظر
حیاطه مدرسمون ....

سلام بچه ها خوبین ؟؟؟

چند روز دیگه (5 شنبه یا جمعه ) قراره خونمونو عوض بکنیم و این مطلب رو نوشتم تا بعد چند وقت که دلم برای بعضی چیزا تنگ شد اینجا مرورشون کنم ....

چیزایی  که الان برام اهمیت پیدا کرده...

لطفا این مطلب رو تا آخر بخونین و سطش رهاش نکنید .....  

دوس داشتین نظر هم بزارین ....

راستی این عکس بالایی عکسه مدرسمونه که از سایت برداشتم ....

.......

صبح با صدای بابک جهانبخش از رخت خواب خودمو بیرون میندازم ....

بعد وضو گرفتن و نماز خوندن صبحونه رو با یکمی دلهره میخورم و نصفه بیشتر چایی مو خالی میخورم تا مامانم مثل همیشه بگه:

باز که هیچی نخوردی و چند تا قاشق عسل رو به زور بهم بخورونه و بعد سریع درعرض نیم ساعت!!!! آماده میشم ....

یکم جلو آیینه به اون کسی که داره بهم نگاه میکنه زل میزنم و اونم پررو پررو بهم نگاه میکنه ....

گه گاهی براش لبخند میزنم و اونم بهم لبخند میزنه گاهی براش زبون درمیارم اونم همین کارو تکرار میکنه و در آخر خسته تر از این همه تکرار راهی مدرسه میشم ...

از خونه میزنم بیرون البته بعد از این که مامانم برای بار هزارم بوق میزنه .. و طبق روال امسال با بی تفاوتی به پسرکی که با چشم هایی کوچیک اما گرد شده و وقیح بهم زل زده سوارماشین میشم ....

تو ماشین هم فراتر از جهانبخش و یاس و سلنا چیزی گوش نمیدم ... گه گاهی بخوام مامانمو خوش حال کنم میزارم داریوش هم کمی خودش رو نشون بده ...

 اون موقع استکه مامانم میگه : آخی راحت شدم از دسته این سلیقه تو ...

تو مسیری که داریم به سمت مدرسه حرکت میکنیم اولین چیزی که میبینیم فلکه کوچیکیه که یک سمت به یک 45 متری و یک سمت به یک 75 متری ختم میشه .... وارد 45 متری میشیم .... بعد از 5 دقیقه از یه زیر گذر عبور میکنیم و صحنه ی ابتدایی درباره الی برای من باز سازی میشه .... برنامه رو جوری تنظیم میکنم که حتما تو این لحظه بابک جهانبخش بخونه چون حسم تو تونل بیشتر میشه ...

بعد خارج شدن از زیر گذر ___ با عبور از کنارساختمانی که واقعا به شخصه دلیل ساخت اونرو چیزی جز دور ریختن پول نمیدونم ( چون با وجود شیک بودن این مرکز تجاری بعد گذشت چند سال از ساخت هنوز دست نخورده و خالی باقی مونده )، سمت راست میپیچیم از یه جای نسبتا مقدس از لحاظ ملی عبور میکنیم ... یکمی جلوتر به فلکه ای میرسیم که در طرفی از اون یک کتابخونه بزرگ قرار گرفته و یه پلیسه مهربون مثل همیشه با یه سوت به دهنش در وسط اون ایستاده ... و در این لحظه است که باید پشت چراغ قرمز بایستیم ...

در این موقع است که مامانم بهم میگه : عطی کمر بند بستی ؟؟؟

و من مثل اکثر مواقع کمربند رو میبندم و اون موقع است که مامان درباره بالا رفتن جریمه ها و هزارتا خطر حرف میزنه و من مثل همیشه تو تفکرات و خیالات خودم هستم و فقط گه گاهی حرفاش رو تایید میکنم تا ناراحت نشه ....

سمت چپ که میپیچیم وارد خیابونی میشیم و بعد باز هم به یک فلکه دیگه میرسیم ... سر این یکی فلکه دو تا پلیس هست .... باز هم پشت چراغ قرمزیم .... رو به رومون یه مرکز ورزشی و پر حاشیه قرار گرفته ..... تو این منطقه مدرسه زیاد وجود داره و سر این فکله از انواع رده های سنی میشه آدمی رو ببینی ... اکثریتشون هم سن و سال خودمم .. چهره های تکراری که شاید دیگه تا چند روز دیگه برام تکرار نشن و حتی دلم برای اون ها هم تنگ بشه ....

چراغ سبز شد .... سمت راست میپیچیشم ..... تو این زمان بیشتر اوقات یاس در حال خوندن و من هنوز تو بیداری و خواب ....

کم کم داریم به مدرسه نزدیک میشیم ... یادم میفته که بد نیست که درسه زنگ اولم رو نگاهی بکنم ... کتاب درمیارم و رو پام میزارم .... گهگاهی نگاهی بهش میندازم تا خودمو گول بزنم کهدارم میخونم .....

ولی هم چنان با صدای یاس که میگه بشکاف بروجلو .... من هم بافت شهر رو موشکافی میکنم ....

تعمیر گاه ماشین ، یه رستوران بزرگ ، یه داروخونه ، پیرایشگاه و یک پوستر بزرگ لبیک یا حسین که بیشتراوقات بی تفاوت از اون رد میشیم .... فکر میکردم که این فقط منم که خودمو دارم گول میزنم ولی نه انگار هنوز هم آخرین نفر نیستم .... جلوی همین تابلو چند باری شده که ماشینایی جلو صورت خسته و نگران و بی آرامش مریض که قایم شدهب ود زیر آرایش غلیظ ترمز کرده و .......... .

ترجیح میدم به هیچ کدوم نگاه نکنم .... رومو برمیگردونم و ترجیح میدم که تو خیالات بچه گونه خودم گم باشم تا اینکه چشمم به واقعیت های منفی جامعم باز باشه ....

چنر متری بیش تر با مدرسه فاصله نداریم .... نزدیک شهرکی شدیم که چندی بعد قراره زهرا اینا هم برن اونجا .... سمت راستمون یه دانشگاهه روبه رو یه آبشار مصنوعی و سمت چپ خیابان شهید ص ....

وارد خیابون شهیدص که میشیم خیلی نمیگذره که به یه پارک میرسیم .... طبق معمول همیشه دو تا دختر کوچولو دم ورودی پارک منتظر سرویس ایتاده اند ....

خب بهتره کمی به خودم بیام .... از خیالاتم جدا میشم، صدای آهنگ رو کم میکنم ، تو آینه خودمو مرتب میکنم در همین موقع است که یه مینی بوس مثل یابو از کنار مون رد میشه .... داخل مینی بوس رو که نگاه میکنم پسری که از بچه های دبیرستان بغلی هستش رو میشه دید که زبونش رو بهم نشون میده ..... خیلی دوس داشتم در این موقع من هم زبونمو بهش نشون بدم تا بفهمه منم زبون دارم .... ولی ترجیح میدم سنگین باشم و رومو برگردونم .... دمه دره مدرسه پیاده میشه ....

خداحافظی میکنم و یه نفسه عمیق میکشمو خودمو برای شروع یه روز درسی دیگه آماده میکنم ....

.....

دوس داشتی نظر بده عسیسم ....




دوشنبه 91/8/15 | 7:26 عصر | نظر

 

خری آمد بسوی مادر خویش            بگفت مادر چرا رنجم دهی پیش

برو امشب برایم خواستگاری            اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان              تو را من دوست دارم بهتر از جان

زبین این همه خرهای خوشگل        یکی کن نشان چون نیست مشکل

خرک از شادمانی جفتکی زد           کمی عرعر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت              به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من       به زیبایی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن کن          برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه                 شدند داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خریدند پای عقدش          یه افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله              همانطوری که رسم است در قبیله

خر عاقد کتاب خود گشایید             وصال عقد ایشان را نمایید

دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟           به عقد این خر خوش تیپ  در آیی؟

یکی از حاضرین گفتا به خنده         عروس خانم بهر گل چیدین برفته

برای بار سوم خر بپرسید               خر خانم سرش  یکباره جنبید

خران عرعر کنان شادی نمودند        به یونجه کام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی            برای این دو خر در زندگانی

.......

نظر یادتون نره !!!




جمعه 91/8/12 | 6:28 عصر | نظر

سلام ......

خوبیـــــــــــن!!؟؟

از صبح به مامانم میگم : مامان زنگ بزنم مامان بزرگ ؟؟؟؟ گل تقدیم شما

اولین بار ساعت 8 بودش .... پوزخند

گفت : نه عزیزم الان شاید خواب باشن زشته آخه ....اصلا!

ساعت 9...پوزخند

- مامان جوووون بزنگم ؟؟؟تبسم

- نه عطیه زوده.... تو کله سحر پاشدی ....!!!اصلا!

ساعت 10 ....پوزخند

- مامان دیگه من زنگ میزنما ....چشمک

مامان : باشه بابا کچلم کردی بزار پس اول خودم زنگبزنم با خاله هم حرف بزنم بعدش تو حرف بزن !!!باید فکر کرد

خلاصه گوشی رو برداشت و زنگ زد و بعد دوساعت حرف زدن با خاله و خبر گرفتن از کله اهالی آستارا و اینکه چرا فلانی مرده ... اونم یارو هم عروسی کرد؟؟؟ .... کنعان (داییم ) خونه جدیدش رفت !! بالا خره نوبت به منرسید !!!! پوزخندوااااای

به مامان بزرگ میگم : مامان بزرگ تولدت مبارک ......دوست داشتنگل تقدیم شما

میگه : بـــــــــــــــــالا نچه یاشیم اولی ؟؟؟ ( دخترم چند سالم میشه ؟ (بالا به معنی بچه است البته من گفتم دخترم) پوزخند

گفتم : 82 سال گل تقدیم شما

گفت : بالام جان نیه منیم سینیمی چوخ الیسن؟؟؟؟  من جوانام !!! ( بچه جون چرا سنه منو زیاد میکنی ؟؟؟ من جوونم !!! ) پوزخندخیلی خنده‌دار

تعجب نکنیدا من ترکی حرف زدنم خوب نیستش فقط میفهمم .... برا همین ترکی باهام حرف بزنن فارسی جوب میدم ....پوزخند

آهاااااااان !!! راستی....مؤدب

تو مدرسه یه دبیر مشاوره داریم که یه فته در میون شنبه ها باهاش کلاس داریم ....تهوع‌آورخوابم گرفت

هفته پیش اولین جلسهای بودش که به طور رسمی میومد کلاس ..... دفعه های قبل تو زنگ معلمای دیگه میومد ...خوابم گرفت

اومد سر کلاس و صندلی ها رو گرد دور کلاس چیدیم و شروع کردیم به بحث درباره نوجوونی و تیزهوشی و پیش فعالی و بهداشت روانی و .... ( چه قدرم به هم ربط دارنا !!!)آفرینآفرین

بعدش یکی از بچه ها که داشت حرف میزد و میگفت که شعرو ادبیات رو خیلی دوس داره ......گل تقدیم شما

مشاور گفت : خب شما میخوای بری رشته ریاضی؟؟؟ نکته بیننکته بین

دختره گفت : بله .مؤدب

خانم گفتم : پس شما قسمت راست مغزتاز چپ احتمالا بزرگ تره ...!!!!!!خیلی خنده‌دارنکته بینمدرک داشتن

منو ساده ی اوسکول روبگو بی خبر از همه جا دهنم باز مونده بود ....گیج شدمیعنی چی؟وااااای

گفتم : خانم ببخشید آخه اصلا معلوم نیست کلش بزرگه !!! شما از کجا فهمیدین ؟؟؟دهنم آب افتاد

 خدایی هم معلوم نبودا!!!!! پوزخندپوزخندپوزخند

خانم گفت : مجید جان از بیرون معلوم نیست بعدش من حدس زدم ..... از روی رفتارش !!! خیلی خنده‌دار

ولی من توجیه نشدم .....!!!! اصلا!

چندشب پیش هم خواب دیدم که تو اینترنتم و دارم به وبم سر میزنم که یه دفعه دی وی دیم خود به خود میاد بیرون و میره داخل .... عکس صفحم تغییر میکنه .... بعد با خودم میگم : آهاااااان لابد کامپبوترم هک شده !!!!!! چشمکخیلی خنده‌دارپوزخند

بعدش از خواب پریدم .....زبون

فک کنم زیادی به مخم فشار آوردم آخه ماشاالله همش امتحان داریم فیزیک رو نگو که ازش دلم خونه کسی حالمو جز خودم نمیدونه !!!! یه امتحان سخته سخت گرفته بود که نگو .... فک کنم فقط 6 نمره تشریحی رو بیارم !!!! مینگیل مینگیل سوال سخت داده بود ..... یکیشون که 4 قسمتی بود بعدش داده بود با توجه به شکل جواب دهید و کلا شکل نکشیده بود ....شرمنده

الان که دارم اینارو مینویسم آهنگ تصویر رویا از داریوش رو گوش میدم جدید نیست ولی زیباست ..... و آرامش بخش ....بووووس

گوش کنید حتماااااااااااا خدانگهدار




<   <<   6   7      >