سلام بچه ها خوبیـــــــــــــــــن؟؟؟
من تصمیم گرفتم تا چند تا از پست های وب قبلیم رو اینجا بازنویسی کنم البته بیشترش خاطرات خوبمه نه بد در واقع اون نوشته های تلخ رو دیگه بازنویسی نمیکنم چون برام اهمیتی ندارن ....
.....
چند وقت پیش بود که مامانم داشت کتاب ها و دفترامو که از اول ابتدایی نگه داشته ورق میزد لایه یکی از دفترام این نامه بود...
که تصویرش رو بالا گذاشتم....
پای کامپیوتر بودم که مامانم اومد تو اتاقو گفت: عطا خانم چشمم روشن همین مونده بود بهت نامه بدن!!!( حالا فک نکنین عطا یکی دیگه هستشا .... خودمم فقط مامانم و خاله هام بیشتر عطا صدام میکنن .... )
منو بگو یه لحظه شک کردم به خودم ....
گفتم همین مونده بود بعد شماره انداختن بهم نامه هم بدن ....
مامانم خیلی چدی نامه رو داد بهم که تو یه پاکت صورتی بودش ....
بازش کردم یه خط خرچنگ قورباغه ای بود....
دیدم وای خدا نامه شراره است ....
شراره بهترین دوست 5 ساله ابتدایی من که چند سالی میشه ازش خبر ندارم ...
یه نامه خیلی ساده که معلومه از یه بچه هفت هشت ساله نوشتنش برمیاد ...
اون سال ها یادمه آهنگ شراره فرزاد فرزین تازه محبوب شده بود و من خیلی این آهنگ رو برا شراره میخوندم ...
این نامه خیلی خاطره برام زنده کرد ....
بعد از خوندن نامه مثل این آدمایی که صد سال زندگی کردن و خاطره دارن از همه چی، یه آهنگ خیلی قدیمی شاید مال 50 سال پیش گذاشتم و دفتر خاطراتم رو ورق زد....
این نامه رو هم گذاشتم به امید اینکه شاید بتونم پیداش کنم .... شاید خیلی دور از ذهن باشه ولی غیر ممکن که نیست ....