|
سلام خووووووووووبین!!؟ این پست شرحه کامله مراسمی هست که من امروز صبح شرکت کردم البته حاشیه هاش بیشتره !! اگه کسی میخواد از مطالب این پستم استفاده کنه خواهشا اسم منبع رو ذکر کنه ! عکس بالا هم امضای علی ضیاست که امروز صبح گرفتم و متعلق به منه این عکس و این امضا پس اگه تو جای دیگه دیدین بدون کپی کردن!!! این پست رو بخونین لطفا تا آخر شاید خودتون رو بتونین تو فضای مراسم قرار بدین !! نظر هم یادتون نره !!! ( از جایی که علی ضیا وارد ماجرا شده رو مشخص کردم!) ....
ساعت 6:47 دقیقه صبح از خواب بیدار شدم و آماده شدم و ساعت 7:39 با 9 دقیقه تاخیر سره کوچه زهرا بودیم و 7:45 هم رسیدیم محل برگزاریه مراسم.. وقتی رسیدیم هنوز در های سالن بسته بود کلی به خودمون امیدوارشدیم !! چون فهمیدیم آدمای بیکار تر از ما خیلی زیاد وجود داره که علاوه بر زود اومدن به این جا اون همه هم جلو آینه خودشو نقاشی کنه !! چند دقیقه بعد در های سالن باز شد و همه حمله بردن ... نیم ساعتی تو صف بودیم تا رفتیم داخل زهرا پشت سره من بود و یکم دیر تر رسید .. وقتی بلیطم رو گرفتن و رفتم داخل باید مشخصاتم رو به یه آقای دیگه که یه لیست دستش بود میگفتم یادداشت میکرد میگفتم و بعد وارد سالن میشدم .. خب اسم: عطیه نام خانوادگی : ... ... (چند تاسوال دیگه) شماره خونه : 883117 ! آقاهه : این که شیش رقمیه !! من : 7603117 (نصفه شماره زهراو شماره خودمون)!!! وای باز ببخشید !!: 2803117 !! آقاهه هم برگشت با خنده ای که کنترلش میکرد گفت : دست شما درد نکنه! زود رفتم داخل سالن با این سه بازی که در آورده بودم و تو ردیفای جلو نشستم و برای زهرا جا گرفتم همون موقع بود که یادم افتاد آخرش هم شماره رو اشتباه گفتم !!! تو این فکرا بودم که یه چهره آشنایی رو دیدم ! نرگس بود ! بعد سلام و بغلو احوال پرسی بود که میخواست بشینه جای آبجی زهرا من نزاشتم!!! اونم اخم کرد و رفت اون ورتر ! یکم بعد یکی دیگه از بچه های پارسال هم بهمون اضافه شد ! هنوز زهرا نیومده بود !! پشت سره من بودا ولی قانون مداره خب بچمون!! همون موقع بود که یکی از خانمای مسول بلندمون کردن و یه ردیف برد جلو! اونجا دیگه من یادم رفت جا بگیرم زهرا که اومد بدون جا مونده بود ! به ناچار با اخم رفت صندلیه جلو !! حدودا یکم بعد از ساعت مقرر(8:30) برنامه شروع شد ... "طبق معمول بعد سرود ملی قرآن خونده شد و بعدش آهنگ پشت کنکوری ها رو گذاششتن و یکم بعد بود که صدای سید علی ضیا شنیده شد .... به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الحیم... سلام علکم !!! تقریبا سالن رو هوا بود !( بعضی ها خیلی ندید بدید!!!) یکم تبلیغ اون موسسه رو کرد اولش و بعد درباره بازی فوتبال حرف زد ! ض: یک و دو و سه و چهار و پنج!!! خب کلا پنج تا استقلالی!!! من قبلا 5 تایی دیده بودم با این میشه ده تا!!! همون موقع که کری می خوند و شش تایی ها رو به رخ می کشید زهرا 4 تا انگشت برد بالا و ضیا هم که منظورشو فهیده بود چهار مقدس رو نشون داد وگفت بعله اون چهار تا گله استقلالم که .... ولی مهم اینه ما 6 تا زدیم !! اون وسط تو بحث فوتبالی یه دختره از وسطه سالن پروند : آقای ضیا چرا دیگه رادیو نمیایین!!!!! بعد از حدودا نیم ساعتی حرف زدم ایمان سرور پور اومد روی سن!! کلی تشویقش کردن و استقبال شد ازش ( حدودا به اندازه ضیا طرفدار داشت ) ایشونم اومد و یکم حرف زد وسطای حرفاش پرسید : به نظرشما آدم بهتره تو کدوم زمان زندگی کنه ؟ یه دختری که تقریبا وسطای سالن بود گفت : حال چون که .... - لطفا به مختون فشار نیارید !! بقیه هم همین طوری پراکنده میگفتن یه چیزایی که دوباره اون دختره بلند تر از قبل گفت: زمــــــــان حــــــــــــــــــــــال! - ببنـــــــــــد بابا!!!!!!!!! (سالن رو هوا بود !!!) (البته به نظره من حرفه ایشون اصلا خوب نبود که تو یه جمع ضایع کنه یه نفر رو!! بعدش باز ضیا اومد روی صحنه و باز حرف زد و بعد قرعه کشی بود که زمان کوتاه(1:15 ) برنامه تموم شد و داشتن بیرونمون میکردن!! از راهروی گوشه سالن رفتیم بین کسایی که میخواستن با علی ضیا دیدار کنن! یه نفر هم اون وسط گل آورده بود!!! ( آخه کدوم اوشکولی واسه علی ضیا گل میاره!!!) هر چه قدر اصرار کردیم گفتن نمیشه ایشون دارن استراحت میکنن!!! (حالا نگار چی کار کرده) زهرا هم هی میگفت من میدونم شما به ایشون بگید میان!!!! القصه تسلیم شدیم رفتیم بیرون که مامانم و مامانه زهرا رو دیدیم که اونا بیرون نشسته بودن و بینه برنامه علی ضیا رفته بود بهشون سلام کرده بود و تشکر! تو محوطه یکم باز واستادیم نشد که نشد مامان زهرا یکی از پوستر پوستر هایی که زهرا چاپ کرده بود رو داد به یکی از مسولای اونجا تا امضا بگیرن و یکم بعد امضای اول اومد!!! زهرا هنوز گیر بود که از نزدیک ببینه آقا علـــــــــــــــــــی رو!! همون موقع یکی از همکارای مامانو دیدیم اونجا؛ وقتی دید ما رو که میخواهیم بریم داخل دستمو گرفت به اقایی که بلیط میگرفت گفت اجازه بدین این دختر بره بلیطش پیشه مامانشه اونم نیس!!! مرده هم گذاشت و رفتم بعدش زهرا هم به همین روش اومد داخل تا سانس دو رو شرکت کنیم!! اول داشتیم باز میرفتیم داخل سالن که یکی از اون آقا هایی که ما رو تو سانس اول دیده بود و زهرا ازش خواسته بود مارو ببره پیشه ضیا مچمون رو گرفت !!! داشت میکرد بیرون که گفتم آقا بالاخره ما اومدیم داخل !! اونم گفت : خب برید اون ور بیرون از سالن همایش (همون جایی که ضیا بین برنامه ها میومد اونجا و ضندلی برای ظرفیت زیاد گذاشته بودن و بینه برنامه ها از نزدیک ترین فاصله ممکن میدیدیمش!!!) ماهم زود رفتیم ردیف اوله اول!! برنامه شروع شد و علی ضیا از اتاقک استراحتش خارج شد !! (فاصله خیلی کم بود!) همه مثله ندید بدیدا جیــــغ !! تو همین بین برنامه ها هی میومد میرفت و یه بارم اومد یه دست تکون داد و بازم رفت و برنامه تموم شد باز نشد این آجی خانم با این علی آقا سنگاشون وا بکنن!! منم امضا نگرفته بودم و اومدیم بیرون که مامان اینا رو دیدیم و رفتیم پیششون که تو ته سالن بودن! مامان امضامو بازم داده بود به یه آقا و اون هم گرفته بوده!! فک کنم اگه سانس سومی هم برای دخترا بود میرفتیم ولی دیگه پسرا اومده بودن نمیشد!! کلی عکس و فیلم گرفته بودم رسیدم خونه و زدم به کامپوتر دیدم نمیخونه و مشکل داشت هر کاری کردم درست نشد ! از مهندس مرتضی ( داداش زهرا)! کمک خواستم روش های ایشون هم اثری نداشت فقط امر کردن 10 هزار حق الزحمتشون رو بدیم که قراره آجی حساب کنه!!! آخرش هم مجبور شدم رم رو فرمت کنم و همه عکسا و فیلما پاک شد!! ها ها !!"
ÈÑÓÈåÇ: سید علی ضیا در همایش بتا، عکس های جدید از سید علی ضیا، همایش بتا |
.