امروز امتحان زبان داشتیم ..
حدودا 4 درس روهم میشد ...
ماشاالله معلمون از بس به فکر بچه هاست که فک خوندنشو کرده بود و اصلا بهمون سخت نگذشت!!!!
دیروز از 3:45 تا 1 نصفه شب داشتم میخوندم فقط !!
حدودای 5 بود احساس کردم داره چشام بسته میشه و واقعا خوبم میومد !
پاشدم رفتم دست شویی دست و صورتمو شستم تا یکم خوابم بپره ولی نگو تو دستشویی خوابم برده بود!
یهو به خودم اومدم دیدم مامان داره دنبالم میگرده و صدام میکنه !!
زود بیدار شدم باز صورتمو شستم رفتم بیرون و دوباره تو اتاق و خر زدن!
دوبار دیگه هم باز این طور شد! میرفتم دست شویی میخوابیدم!! ( خیلی کیف داره امتحان کنین!!)
صبح رفتم مدرسه ... برخلاف برنامه هرروز امروز از اداره محیط زیست برامون 10 تایی مسول اومده بود اونم تازه با هیئت همراه ! کلی با احترام رفتیم نماز خونه که توش صندلی گذاشته بودن !
اوله مراسم یه پسر کوچولو حدودا 6 ساله آوردده بودن قرآن بخونه !
بیچاره این قدر هول شده بود و اون همه دختره ناناز خوشگل دیده بود که هم شیطان رو رحیم کرد هم یکی از آیه های سوره ناس رو جا انداخت!!
بر خلاف انتظار تا حدود 9:30 اونجا بودیم بعدش همه رفتن حیاط پشتی مدرسه تا درخت بکارن خلیل هم کلی بیل زده بود !(: و منو حدیث هم رفتیم کلاس خر زدیم ...
10 بود که بچه ها اومدن کلاس و درس شروع شد
القصه گفتیم دیگه این معلممون بیخیال میشه چون زنگش پریده بود ولی ایشون نگو مرغش دقیق 1 پا داشت و به هر سختی ازمون امتحان رو گرفت !
ماشالا کم نذاشته بود ! فک کنم 4 یا 5 تا A4 پشت و رو داده بود حدود 69 تا سوال ترکیدیم دیگه !!
حالا نامرد تا ورقه ها رو داد خلیل رو بلند کرد برد ته کلاس و همه برنامه ها رو خراب کرد و یه ناشناس انداخت پشتم !
وسطای امتحانم بود که دو تا از بچه ها برگه سفید دادن
بعده امتحان فیزیک داشتیم و معلمش که اومد برامون از پایین کیک روز درختکاری هم آوردن ...
حدیث بعد امتحان حالش خوب نبود داشت گریه میکرد همون موقع که داشتن کیک هارو تو بشقاب های یکبار مصرف میذاشتن منو حدیث رفتیم پایین ....
حدیث هی گریه میکرد منم اصلا نمیتونستم جدی باشم اون لحظه فقط میخندیدم...
خلاصه تابیاییم بالا دیدم کیکمو خوردن هم ماله منو هم ماله حدیث رو!
فقط یکی مونده بود که با کنار کشیدن حدیث من بلندش کردم!! اینم عکسه همون کیک هستش :D
بعده مدرسه که اومدم خونه خوابیدم تا ساعت 9 !!!
یعنی فک نکنم هیچ وقت این وقت خوابیده باشم !!! خیلی خوب بود ! فقط وسطاش خواب دیدم تو کلاسم دارم سره یکی از سوالا با طهورا بحث میکنم !! هی میگفت میشه aborigines منم میگفتم نه میشه aboriginal!
16 اسفند:
امروز برنامه نویسی داشتیم که معلمش نیومدهبود و جاش دبیر زبان اومدهبود..
چند تا برگه گرامر از زمان مجهول آورده بود یکم از روش خوندن بچه ها ( طبق معمول فرزانه) بعد رفت پایه تخته که چندتا نکته بنویسه که یهو شروع کرد به بحث درباره امتحان روزه قبل...
ظاهرا یه سری از بچه ها فضولی کردن تو کاراش و چندتایی هم چوقولیش رو کردن اینم اعصاب رو تعطیل کرده!
قراره این امتحان رو از 18 محاسبه کنه !!!
یعنی کسر 2 نمره از همه !!!
یعنی واقعا این بود اون آرمــــــــــــــــــان های مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــا...