ابزار منو ثابت

. ساله نو مبارکـــــــــــــ... - ٠•●نا کجـا آبــــاد دل مــن●•٠
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Photobucket
سفارش تبلیغ


.





یکشنبه 91/12/27 | 10:38 عصر | نظر

معلم فیزیک تهدید کرده بود اگه کسی دوشنبه 28 اسفند نیاد نمره کم میکنم از مستمر ، ما هم اوسکول مانند، به خاطر دوشنبه ، شنبه و یک شنبه هم پاشدیم رفتیم مدرسه

شنبه که خب خدایی هم ریاضی درس داد هم زبان.

یک شنبه مزخرف بود از لحاظ درسی فقط تفریح و عشق و حال بود و عکس گرفتن!!

زنگ اول دینی داشتیم تا 8:30 بی معلم بودیم و بازی کردیم زنگ دوم ورزش دیگه باشگاه نرفتیم و تو نقطه نقطه مدرسه ژست گرفتیم و عکس انداختیم ! حتی با فریبا که چند وقت برگشته!!

زنگ سوم ریاضی داشتیم که باز هم نزاشتیم درس بده و بازی کردیم کلا الکی مدرسه رفتیم چون به نظره علما اگه یه شنبه نمیرفتیم بعد 2 شنبه میرفتیم سه بود!!!

زنگ سوم جرئت یا حقیقت بازی گروهی که من عاشقشم و پارسال به خاطرش برگ خوردم و یه بارم کممونده بود ناظم مچمو بگیره

دفعه اول به من افتاد و منم گفتم جرئت !

علما نظر دادن میری به معلم میگی خانم عاشششششششششششششقتم!!

منه کله شق هم گفتم!!  حالا خدا آخر عاقبتمون رو بخیر کنه!!!

البته با این معلم رابطم خوبه به نصفه کلاس معروف شدم تو زنگه ریاضی !!

خلاصه زنگ آخر بعده درس دادن معلم مطالعات معلم فیزیک غیرمنتظره اومد سره کلاسمون و 69 تا سوال زیبای فیزیک داد بهمون تا عید براش حل نکنیم !!!! بعدش هم گفت فردا تعطیل !!! منم حرصم گرفته بود !!!!

راستش جمعه شب با مامان سره همین مسئله دعوام شد و با هم قهر بودیم !!مامانم این دفعه واقعا قهر بود چون من مسافرت رو به خاطر فیزیک بهم زده بودم !!!

بعده مدرسه مامان اومد دنبالم

شبه قبلش به بهونه روز پرستار باهاش آشتی کرده بودمولی کامله کامل نه !!!

راستش تهدید کرده بود عطی اگه دوشنبه تعطیل شه من میدونم و تو !!!!

تا رسیدم گفتم اونم آمپره اعصابش زد بالا پیاده داشت میشد بره بکشه معلم فیزیک رو !!!!!!!!!

منم گفتم مامان تو رو خدا آبرومو نبر بابا بیخیال !

خلاصه راضیش کردم دست برداره گیر داده بود که من فردا میفرستم تو رو مدرسه شده با فیزیک فقط تو یه کلاس تنها بشینی و به خاطره تو بیاد باید بری!!!

دیگه این قدر منت کشیدم دس برداشت عوضش دوباره آشتیه کامل کرد و امروز رفتیم چند تا چیز باقی مونده خرید برای مامان رو کردیم چون خودم قبلا خریدامو کرده بودم

خودم فقط عطرم مونده بود پرش کردم آقاهه اومد پر کنه بقیش رو گفت بیایین میزنم به لباستون سرنگ رو اشتباهی زد تو حلقم یعنی کاملا مزه تلخ اسکالیبچر رو حس کردم!!!

تو راه برگشت از خرید تا به ماشین که چند خیابون دورتر بود برسیم یکم قاقالی مامانم گرفت واسم!!

آب زرشکـــ !

مامان اول رفت تو و سفارش رو داد من کنار واستاده بود و نرفته بودم داخل دیدم دیر شد رفتمتو

پسره هم از اونایی بود که خیلی قیافتا ناجور و شرارت موج میزنه ازشون!!!

بهم یه چشمک زد منم برگشتم اون ور رو نگاه کردم بعد پرسید ازم با همید ؟؟ گفتم بعله ( تو دلم گفتم : هاها فکرای پلید داشته بیدی !! ضایع وشدی )

خلاصه فردا میریم سمته آستارا ...

دختر خاله های اصفهانیم وپسر خاله اصفهانبم و نامزدش هم میان بی مامان بابا البتهو مثله پارسال که همین افراد مهمون بودیم امسال هم باهمیم ...

خدا حافظه همگی !!

من تاساله بعد نمیام دیگه !!!

ساله نو مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ !

تو ادامه مطلب یه خاطره جالب نوشتم دوس داشتین بخونین ...

چند وقت پیش که امتحان زبان رو دادیم و دو نمره هم پیش پیش مژه دادن قراره از همه کم بشه !!

جلسه بعده اون معلم زبان اومد سره کلاس و خواست بپرسه خب ماهم اون روز دو تا امتحان داشتیم هم شیمی 30 صفحه هم ریاضی یه فصل مثلثات و یه جبرانیه معادله خط ...

هیچ کس جز خرخون و معدل 93/19 کلاس درس نخونده بود خب بلد نبودیم !

این حدیث خانمه خود شیرین هم چون خودش اون درس رو داده بود و با فیروزه (همگروهیش ) میخواست اون درس رو بپرسه خانم هم قبول کرد فقط با این شرط که خانم دانش آموز صدا کنه اونا به رگ بار ببندنش !!!!

اولین نفر بیچاره مهدیه بود ! بلد نبود و چون دبیرمون دلش پر بود فرستادش دفتر

بعدش چشاشو چرخوند گفت (م) تو بیا !!

منم خیلی استوار و با دل و جرئت گفتم: خانم من نخوندم !!

گفت چرا ؟

گفتم خب ما دو تا امتحان داشتیم امروز من نتونستم بخونم و کامل تو ضیح دادم !

گفت یه لحظه بیا!!!

پاشدم رفتم کنارش یه ورق و کاغذ داد گفت اینا رو که میگی بنویس!! و این طوری شد که من برای

منم نوشتم مثله اوسکول ها !! اونم خوند گفت این کوپن شما تمومه دیگه دفعه بعد دفتر@@

منم اول خیلی آروم نشستم و به روی خودم نیاوردم و اولش خندیدم بعد چند نفر دیگه آورد از اونا هم تعهد گرفت چون نخونده بودن زدم زیر گریه!!

حالا این خلیل خانم هم بغله من خیره سرش داره دل داری میده!!!

خانم هم دیگه دلش پر بود و گفت حالا بیایین تمرین حل کنیم هاها شما که درس نخوندید بلد نیستین هاها شما که ضعیفید بلد نیستید هاها....

خلاصه همش ننگ شخصیتی میزد بهمون ...

منم میخواستم پاشم بزنم  تو گوشش بگم خوب کردم اصلا !!!

به خللیل گفت خب شما تمرینها رو بخون( شاگر خوبه وبغل دستیم) ایشون هم این منتشران رو باز کرد و کپی پیس تحویل خانم داد خانم ساده هم که نمیدید هی احسنت و هزار آفقرین بارش میکرد!!! خواستم بگم اینا اینه اون دانش اموز خوبت ادعا داری بفرما!!  

حالا ما من همیشه اگه کمریج هم میداد میشستم حتما میخوندمواقعا اولین جلسه نخوندم بود و اونم مچمو گرفت ...