|
سلام این چند وقته که تکرار آکادمی رو نگاه میکردم این آهنگ رو خیلی ها خوندن و شعرش به نظرم خیلی قشنگه ولی من آهنگش رو نشنیده بودم تا حالا برای همین تو این پست هم متن آهنگ رو میزارم هم اینکه سه تا وژن از این آهنگ رو میزارم که به نظرم اون وژنی که شهاب حسینی خونده خیلی قشنگ تره از وژن اصلی امید وارم خوشتون بیاد ...
یه شب تو خواب ، وقت سحر شهزاده ای زرین کمند نشسته بر اسب سفید می اومد از کوه و کمر می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پرآبم روزی که بختم وابشه پیدا بشه اون که اومد تو خوابم شهزاده رویای من شاید تویی اون کس که شب در خواب من آید تویی تو از خواب شیرین ناگه پریدم او را ندیدم دیگر کنارم به خدا جانم رسیده از غصه بر لب هر روز و هر شب در انتظارم به خدا دیدم تو خواب وقت سحر شهزاده ای زرین کمند نشسته رو اسب سفید می اومد از کوه و کمر می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش ♥♥♥ دانلود ورژن قدیمی آهنگ شهزاده ی رویای من با صدای مرحوم عهدیه دانلود آهنگ شهزاده ی رویای من با صدای راز و هم خوانی حامد دانلود آهنگ شهزاده ی رویای من با صدای شهاب حسینی عکسای جالبیه به نظرم!!!!
سلام خوبیننننننن؟؟؟ سه شنبه هفته قبل یه همایش باز هم به اصطلاح برای کنکوری ها برگزار شد اما باز هم منه کلاس اولیه تقص توش بودم!! البته باید بگم دوم ! این قدر نیکی دختر عموم رو مسخره کردم خودمم دارم الان انگار خودمو مسخره میکنم! بیچاره شیشم درس میخوند پارسال خودش میگه اول راهنمایی منو علین (دختر عمم) بهش میگیم شیشم ابتداااااااااااااااااایی!!! اطلاعیه مراسمو از یکی از دوستام شنیدم گفت که ظاهرا باز این آقای ضیا رو برای یه همایش دعوتش کردن و اینبار قراره مهمونای دیگه هم داشته باشه از جمله پوریا پور سرخ و حامد کمیلی و محمدرضا شریفی نیا و سامان گوران!!!! من اولش واقعا باور نکردم البته نه اینکه بگم خیلی آدمای گنده ای هستن!! اما آخه این همه بازیگر چه کمکی به درسه بچه ها میکنننننن!!! خلاصه به مامانم گفتیم و باهم رفتیم شعبه عطاران باز طبق معمول من شدم عطیه سوم دبیرستانی و متولد 74!!! و فرم زهرا رو هم پر کردم و چند روز بعدش هم رفتیم و بلیط رو گرفتیم! البته در قبال دادن پنج هزار تومن پول بلیط تا خرج آوردن این بازیگرا دربیاد!!!! ولی اینم باید بگم که میشد یه همراه هم با خودمون ببریم و منم مامان رو بردم ... ... از صبح مراسم دست بکار شدم!!! رفتم حموم !!! آخه من کلا یا واسه عروسیا میرم حموم یا عذاداری و وقتایی که یکی قرار ببینتم!!!( البته خدایی تا اون حدم چرکول نیستما!!!) بعدش از صبح ساعت 11 رم دوربینمو خالی کردم تو کامپیوتر! فیلماش برای عید بود و توی همون طبیعتی بکری که توش بودیم و زدیم رقصیدیم!!! ماشالا نوشین دختر خالم اون قده رقصیده بود 1 ساعت و نیم طول کشید خالی کردن رم و هم زمان گوشیو دوربینم زدم به شارژ و آماده کردم خودمو کم و کم آماده کردم و ساعت 5:30 در ها رو باز میکردن ماا پیج راه افتادیم تازه از خونه و با همسایمون و دخترش رفتیم و تا تو اون شلوغی جای پارک پیدا کنیم خیل طول کشید ... (اینم بگم مراسم تو ورزشگاه حیدیان برگزار شد) وقتی رفتیم داخل اون قدر شلوغ بود که نگووووو! داخل سالن صندلی بود فقط برای دختر ها و جایگاه تماشاچیا هم برای پسرا و دخترا و بیشتر هم که مسلما دختر بودن تا پسر! زهرا خانمم رفته بود نشسته بود یه جا برای من نگرفته بود و تازه تا دیده منو میگه مثله عروسا شدی با این شاله سفید!!! خلاصه منم پر رو یه جا پیدا کردم و نشستیم پیشه زهرا و بقیه و طبق معمول همیشه نرگس و سحر پای ثابت بودن و رییس شورای سال دوم هم اومده بود بازم اونم با یه مجله با عکس علی ضیا و میخواست اونو بالا بگیره!!!!!!! از مراسم حال ندارم بگم واقعا خیلی زیاده و منم کلا همش رو فیلم گرفتم ! مهم تریناش تقلید صدای بابک جهان بخش بود که خیلی بامزه بود و من خیلی دوس داشتم آهنگ منو بارون رو و همه ی سالن با سامان گوران میخوندن و خیلی خوب بود! یه دختری نشسته بود جلوی ما با رز سفید و کادو اومده بود بده به پوریا پور سرخ!!!(از این جلف بازیاااااااااااااا ایییییییییی) رفته بود به یکی از خانمای مراسم گفته بود که من گل آوردم برای آقای پورسرخ و باید ببینمشون و خانمه هم گفته بود آقای پورسرخ با خانمشون اومدن خانمشم الان بالاست و خلاصه این جلف هم رفته بود گل رو داده بود بهش با کادو و گفته بود که خانمه این طور گفته و پور سرخ هم گفته بوده نه این طور نیس من زن ندارم و شماره این دختره رو گرفته بووووووووووود!!!! البته به نظره من که دختره اینو دیگه دروغ گفت!!! آخه کدوم بازیگری میاد شماره میگیره از یه دختر!!!!! البته اینو بگم که واسه حامد کمیلی و ضیا هم گل آورده بودن چند نفر و ضیا به یکی هم همون بین جمعیت و رو سن گفت یه لحظه اجازه بدید این خانم بیاد گلشو بده و سالن رفت رو هوااااا!!! ما هم که فقط مسخره و خنده !! .... در کل خیلی مراسم خوب و جالبی بود خیلی خوش گذشت!!!! عکساش و فیلم هاش رو اگه کسی خواست دارم و میدم! ... موضوع دیگه این که علیرضا جونم که داره قرضی برمیگرده پرسپولییییییییییس !!! هوررا ! هورا ! هورااااا!! اینم عکسش تو تمرین اخیر پرسپولیس مرسی آقای داییی که علیرضا رو برگردوندی !!! تا آپ بعدی بای
خیلی وقت بود حوصله نوشتن نداشتم ... انگار تموم ذوقم برای نوشتن خاطرات روزانم ته کشیده بود، اما باز امروز احساس میکنم حالم خوبه...
تو این مدت که ننوشتم اتفاقای زیادی افتاد ... آخرن چهرشنبه خرداد ماه مجددا علی ضیا برنامه ای تو قم داشت که بازم طبق معمول منو زهرا بلیطش رو گرفتیم .... یه روز مونده به همایش خونه مامان بزرگم بودم و داشتم بازی ایران و کره رو میدیدم که یهو یادم افتاد وای من به نرگس نگفتم کلمو میکنه !
زود بهش اس ام اس دادم و اونم گیر داده بود و مجبورم کرد خودم برم براش بلیط بگیرم اما از اونجایی که روزه آخر بود معلوم بود که ظرفیتشون تکمیل شده و الکی دارم میرم با این حال رفتن .... دفتر برگزار کننده همایش نزدیک خونه مامان بزرگم بود و خودم پیاده رفتم تو وسط کوچه بودم که احساس کردم یه ماشین داره میاد سمتم زود رفتم کنار که بیاد رد بشه اونم از آینه نگام کرد وسرعتشو کم کرد و واستاد ...
از یه فرعی رفتم سمته خیابون ! آخه مامانم این جور موقع ها میگه تا دیدی کسی میخواد مزاحمت شه برو یه جای شلوغ !!! خلاصه با یکم کارآگاه بازی و یکمیم ترس تونستم رد بشم از کوچه ورسیدمبه خیابون و رفتم سمته دفتر همایش .
داخل شدم و طبق روز قبل که بلیط گرفتم رفتم سراغ همون خانمی که بلیط میداد سلام کردمو گفتم: ببخشید خانم من یکی از دوستام ازم خواسته بیام براش بلیطش رو بگیرم! خانمه گفت بلیط اضافی نداریم! گفتم فک کنم ثبت نام کرده بود!! ( نرگسم که ثبت نام نکرده بود منم ببو!!)
گفت اسمش!؟ هول کردم گفتم زهرا ___ ! همه اطلاعات رو گرفت منم قاطی پاتی دادم بهش از بس هول کرده بود!! اونم گفت همچین مشخصاتی نداریم! منم دومین دروغ رو گفتم: مطمعنید وولی خودش به من گفته بود ثبت نام کرده ها!! گفتش نه و یه نگاه معنی دار کرد و یه نیشخند زد فهمیدم فهمیده دروغ گفتم! گفتم باشه من میرم باهاش تماس بگیرم باز برمیگردم! رفتم تو راه زنگ زدم بهش و زود گفت : عطی خبر بد بدی خفت کردم!!! گفتم خب تقصیره من چیه؟؟؟؟ و همه رو تعریف کردم! اونم یه اییییییییییییییییییییش گفت و قطع کرد !!
منم خودمو به همون فرعی رسوندم و داخل شدم دیدم اون ماشینه هنوز اونجاست سریع خودمو رسوندم سره کوچه پیچیدم سمته خونه و اونم اومد ازم رد شد و رفت با سرعت آروم منم چون میخواستم از در پشتی خونه وارد بشم نه حیاط مجبور بودم دو تا کوچه دیگه هم برم تو راه بودم یهو واستاد ولی یکم جلوتر از کوچه ما و منم زود پیچیدم تو کوچه و تا دنده عقب بگیره رفتم تو خونه از بــــــــــــس زبلم!!!ٌ
القصه یبالاخره رفتیم داخل و تا نشستیم سره جامون زهرا گفت عطی یکیو دیدم مثله نرگس انگار به چشمم میاد یهو دیدم یکی ردیف اول نشسته و داره هی دماغشوبهم نشون میده!!!!!!
دیدم نرگس و سحرن که اومدن!!! ظاهرا خانوما بی بلیط اول از همه اومدن داخل یکم نشستیم وقتی یه سمت سالن پر شد یهو پسرات اومدن تو ! همه فک میکردن پسرا یه سانش دیگن اما قاطی شدن با ما و دخترا همه جیییییییییییییییییییییییغ!!!!!
یکم گذشت و منو زهرا و منتظر( یکی از بچه های دوران راهنمایی که یه سال بزرگتر از ما بود و تو شورای دانش اومزی ساله دوم راهنماییی اون رییس شورا بود من منشی و زهرا هم عضو )
منتظر که دیگه داشت خودشو هلاک میکرد!!! و واقعا دستاش میلرزید!!! همین حال و هوا مسخره بازی بودیم و داشتیم حدس میزدیم چه کتی پوشیده که اومد تو! پسرا که ماست دستم نمیزدن!
دخترا فقط جیغغغغغغغغغغ! از عقب الن اومد سمت صندلیه ردیف اول و نشست! یه سری هم ذوق کرده بود نما پشت کله علی ضیا رو میبینن!!!! چند دقیقه بعد رفت رو سن و اولین حرفش تبریک برد تیم ملی بود و از این ماژیکای سه رنگ پرچم کشی هم آورده بود و همون جا یه پرچم کشید رو صورتش و دختراااا باز جیغغغغ!
یه ساعتی برنامهاجرا کرد و بعدشم رفتم و آقای پور دستمال چی اومدن و حرف زدن اونم با اعصاب خراب !!!!! تو طول برنامه هم همون خانمه هی دور و بره ما میچرخید و هی میگفت خانوما فیلم برداری نکنین و میخواست انگار تلافی کنه نامررررررررررررررررررد !!! اون روز گذشت و چند روز بعدش یه مراسمی برگزار شد تو کی از پارک های شهر که باز طبق معمول منو زهرای پایه رفتیم! فک میکردیم مثله ساله قبل چرت و پرت و از مجری های استانی رو دعوت کردن !
تا یهو صدای بهمن هاشمی اومد!!!! من که واقعا خوشم نمیاد ازش خیلی حرف میزنه و میخنده و همش اونجا هم رو اعصاب بود اما آخره مراسم بهنام صفوی اومد و ترکووووووووووووند و عالی بوووووود برنامش !
خلاصه این چندروز ابتدای تیر خیلی روزای خوبببببببببی بودن وکلی خوش گذشت و شبه نیمه شعبانم که دیگه نگووووووووووووووووووو من داشتم فقط دققققققققققققق میکرد از دسته این زهرا خانم و برناممممممممممممممه هاش!
ششبش با هم بیرون رفتیم منو و مامانم و زهرا و مامانش تو راه برگشت به خونه با مامان دوتایی بودیم ساعت حدودا 11 میشد و ترافییییییک سنگین بود، منم صندلی عقب پشته راننده ( مامانم] نشسته بودم و پنجره هم پایین بود احساس کردم صدای تخمهخورد میاد نگاه کردم پشتو دیدم تویه ماشین چند تا پسر از شیشه آویزونن دارن تخمه میخورن برگشتم و با کیفم ور رفتم بیان رد بشن که اون تخمه خوره برق گرفته و ابرو تیغه ای گفت تخمه میخوری و همون لحظه مامان حرکت کرد و یکم ترافیک باز شد و منم رفتم سمته راست نشستم
تا باز اومدن نبینمشون و همون موقع دیدم اینا سه لاین رو رد کردن اومدن سمته راست و این آویزونم زل زده بود که مامان متوجه شد و اشاره کرد کجا رو نگاه میکنی و پسره گفت غلامتم مادر!
مامانم گفت جلوتو نگاه کن و باز راه باز شد و ما رفتیم جلو و اونا عقب موندن و یکم بعد هم که باز بهم رسیدیم میخوندن: خلبانان ، ملوانان ، ای امید فخر ایران !!! پرواز کن !! پرواز کن !! لا، لا ، لای ،لا !!!! |
.