|
پنج شنبه هفته قبل بود که یه سفره سه روزه برای شرکت توی یه عروسی داشتیم به اصفهان . تازگیا یه حس عجیب و غریب دارم ! به نظرم قبلا وقتی تو جاده حرکت میکردیم زمان دیر میگذشت ولی تازگیا دیگه اینطور نیست الان این قدر تو فکر و خیالام گم میشم که یهو میبینم به مقصد رسیدم. ...... پنج شنبه بعد کلاس بلافاصله به سمت اصفهان حرکت کردیم فردای اون روز یعنی جمعه شب عروسیه پسره دختر خاله مامانم بوووود!!! ( خیلی نزدیکهها!) عروسی خیلی خوبی بود ! خصوصا دااااااااااااماد!! اولین مرتبه که اومده بود وسط و با عروس میرقصید فک کردم این داماده چقدر لوسه و خیلی ادا بازی در میاره !!! یکم بعد که گذشت معلوم شد بیچاره کلا قیافش این طوریه و خیلی بانمک بود !! درواقعا یکم زیادی عاشق !! همش میپرید بغل عروس و بووسش میکرد !!! .. روزه بعدش رفتیم میدون نقش جهان و کلی خرید کردیم شبش هم خاله روشن طبق معمول همیشه فال قهوه گرفت.. آخر از همه منو با این همه آرزو گذاشت و آخرین فاله خونده شده ماله من بود !! کلی چیز های خنده دار افتاده بود فقط !!! یادمه آخرین باری که فال قهوه گرفتم و به نیت یه نفر بود عکس یه صورت افتاده بود ! این بار کلی اسم پسر فقط افتاده بود !! ناهید (دخترخالم) همش مسخره میکرد که دیدی بالاخره دستت رو شد و نمیتونی هیچی رو از ما پنهون کنی!!!! منم هی قسم میخوردم که اصلا نمیشناسم اینارو ! سه تا اسم افتاده بود و خیلی دقیق هم خونده میشد یعنی حتی اگه یه بچه اول دبستانی میدید میخوند!!! علی و محمد و عطا!! وای من داشتم از خنده میمردم فقط فکره همچین فالی رونمیکردم اصلا !!! خلاصه از اول تا آخر ناهید و امیر مسخرم کرد !مامانم گیر داده بود راستشو بگو، لو رفتی !! .. 22 بهمن بود کها وقتی همه تو راهپیمایی بودن زدیم به جاده و برگشتیم ... حدودای 10 بود به زهرا اس دادم خواهر بسیجی سلام ! تو راهپیمایی هستی !؟ اونم گفت سلام نه بابا راهپیمایی کجا بود! خلاصه شروع کردم ماجرا رو گفتن ! گفتم : زهرا تو فالم اسمه علی افتاده بود !! یکم آتیشی گفت : آخه علی چرا اومده تو فاله تو هااااااان!! القصه... بالاخره بعد چند ساعت رسیدیم بالافاصله یکی از اون فیلم های توقیفی که از امیر گرفته بودم رو گذاشتم و دیدم به نظره من که عالی بود ! اما مامان اصرار داشت که همون بهتر که توقیف شده
یادمه چند وقت پیش یه فیلم توقیفی امیر بهم داده بود که اگه اشتباه نکنم اسمش ( سنگسار ثریا ) بود ! تا چندوقت روم تاثیر گذاشته بود !!! کلی هم وقته دیدن فیلم گریه کردم ! خیلی غم انگیز بود داستانش ... ... سه شنبه خاله و دختر خاله مامی اومدن خونمون از اصفهان تا از اونجا برگردن آستارا ... خاله به محض اینکه وارد خونه شد شروع کرد باز متلک گفت! تا جمعه موندن و ظهر برگشتن آستارا. یه ساعتی نبود که راه افتاده بودن که دایی زنگ زد و گفت دارن میان خونمون از آستارا ! دایی، زندایی، خواهر زندایی و دخترش نسترن !! اونا دیگه زیاد نموندن و شنبه ظهر برگشتن چون وقت دکتر داشتن تا اسمه نسترن رو شنیدم کنجکاو شدم !! خصوصا اینکه اون ها هم توی همون محله بودن... حالا انگار کلا یه نسترن تو دنیا هستش !!! ...... ولی خب دلیلی واسه سوال ندیدم به احتمال 80 که خودش نبود... در نتیجه سوال نکردم ... الان احساس میکنم باز خونه سوته و کور شده ... چند روزی بود که اون صدا های تکراری نمیومد حالا باز هم صدای تلویزیون داخل حال با صدای جاستین و بابک تو اتاقه من ترکیب میشه !
از بعد امتحانا وقتی وارد کلاسا شدیم همه تخته ها هوشمند شده بود!! ظاهرا قبله نصب به معلما یاد داده بودند طرز کارش رو ولی جالبه هیچ کدوم حتی کالیبره کردن رو هم بلد نبودن!! ( البته منم بلد نیودم!) روزای اول که همه دورش جمع میشدیم ! مثله ندید بدیدا!! اصلا کلاس کارایی نداشت و هر معلمی میومد سره کلاس بعد یکم کارکردن میگفت : بچه ها نظرتون راجع به تخته وایت برد چیه!!! یکم بعد دست انداختن تخته بیچاره شروع شد !! بچه ها بهش میگفتن : تخته خل ،تخته بیهوش و هزار تا ننگ شخصیتیه دیگه !! ... عذابیه نوشتن روی اینا!! جدا از کند کردن روند کلاس که بده ، سر در نیاوردن معلما از کامپیوترم آشکار میکنه !! یکی از دبیرا امروز یه سی دی پاور گذاشته بود !!اتفاقا من معلم یار این درس هم هستم!! آقا ما مردیم از خنده !!!! بیچاره مونده بود برای نمایش اسلاید چی رو باید بزنه !!! دیگه آخره سر یکی از بچه ها بلند شد کمک کرد !! من هی میگفتم بچه ها برم بگم خانم کمک میخواین!! نمیذاشتن که !! ... یه خوبیه دیگه اش سر گرم شدن بچه هاست تو زنگای تفریح !! پاسور بازی میکنن برا خودشون !! اونم انواع مختلفش رو !! تو تخته نقاشی میکشن!!! آهنگ میزارن !!! خلاصه استفاده های مفید فراوونی میشه ازش!!! کمه کمش اینه دله یه سری بچه رو خوش کرده!! ولی شاید واقعا بهتر بود قبله اینا به جای این همه پوستر های حجاب و روابط با جنس بوق و هزار تا چیزه دیگه که زیاد از حد تو در و دیوار هست و همه فقط زنگ تفریحا بهش میخندن یا کلا بهش توجه نمیکنن یه مطلب میزدن به برد با عنوانه : فرهنگ استفاده از تخته های هوشمند !!! ... نظر یادتون نره ....
ÈÑÓÈåÇ: خاطراته من ...
ادامه مطلب...
به من که باشه میگم کلا درس نخونیــــــــد!! والا آخه درس میخونیم که چی!!! یه دوست دارم تو مدرسه خیلی خانوادشون مذهبیه!!! خودشم متولد آفریقای جنوبی هستش!!! البته ایرانیه ها ولی به علت شغل پدرش تا دوسالگی اونجا بودن! من که عصبانی میشم از دستش بهش میگم آفریقایی !!! بعد اون میگم نه آفریقایی نیستم که پروتریایی هستـــــم!!! حالا هر کی ندونه فک میکنه پروتریا کجا هست!!! القصه ! یه بار از ایشون سوال کردم خب عزیزه دلم تو میخوای چیکاره شی این همه خر میزنی!! خیلی رک گفت: خانه دار! خواستم بگم آخه پس آدمه عاقل تو که آخرش میخوای بری کهنه بچه بشوری چرا این قدر خر میزنی !!! ... امروز امتحان فیزیک داشتیم!! تو این دو و نیم روز که وقت گذاشته بودن همزمان به غیر از دفتر و کتاب نشر الگو و خوشخوان هم خوندم ... چندتاسوال داشتم ... صبح که رفتم مدرسه از بچه ها سوالامو پرسیدم آخرش هم به یکی از جوابا نرسیدن!! و تضعیف روحیه شدن!!! این قدر خوشم میاد یکی رو این طور اذیت کنم! سره جلسه که رفتیم 2 تا ورقه A4 که هر دو طرفش سوال بوداومد زیره دستم!! یعنی معلممون قربونش برم نامردی نکرده بود حتی سوال های تشریحیش هم که من همیشه اونا رو خوب میدم هم مفهومی و سخت بود . اخه مثلا چی میشد میگفت انرژی جنبشی رو تعریف کنید! 10 تا مسئله هم عزیزه دل داده بود که باز نسبت به تشریحی ها ساده تر بود! آخر های امتحان بود که خودش اومد ! منم که صندلیه اول میشینم! اومد یک راست بالا سرم ! زور کرده بود که سوال بپرس ازم!! منم دست و پامو گم کرده بودم گفتم خانم شما برید چرخی بزنید من پیدا کنم سوالامو!! اونم یه اخم کرد رفت!! بعد که یه چرخ زد منم سوال یافتم صداش کردم 4 تا سوال کردم ازش! یعنی به خدا خیلی رو دارم سره امتحان! تو هر امتحان سوال کردن از معلم و راهنمایی های معلم خوب نمره میگیرم!!! البته تقصیره خودشونه میخواستن منو بزارن میزه آخر که زحمت بهشون ندم خودم با بچه ها حل میکردم! خلاصه امتحان بالاخره تموم شد اومدیم بیرون ! سرم داشت منفجر میشد! ... یادمه بچه بودم اصلا از سالاد الویه خوشم نمیومد ! جمله معروفم هم این بود که کاش خدا سالاد الویه رو نمی آفرید!! الان سالاد الویه خیلی دوس دارم اما فیزیک نه! ( خیلی ربط دارنا) آخه چی میشد خدا این فیزیک را نمی آفریدی!! |
.